جدول جو
جدول جو

معنی تب سنج - جستجوی لغت در جدول جو

تب سنج(تَ سَ)
که تب را سنجد. آلتی که مقدار تب بیمار را بر اساس زیادت و نقصان حرارت بدن معین کند. میزان الحراره. حرارت سنج. ترمومتر. رجوع به میزان الحراره شود
لغت نامه دهخدا
تب سنج
آلتی که مقدار تب بیمار را بر اساس زیادت و نقصان حرارت بدن معین کند، حرارت سنج
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نم سنج
تصویر نم سنج
میزان الرطوبه، رطوبت سنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سنگ
تصویر آب سنگ
آبزن، ظرف بزرگ فلزی، چینی یا سفالی که در آن بدن خود را شستشو دهند، حوض کوچک، وان، آب شنگ، آب سنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دم سنج
تصویر دم سنج
آلت برای اندازه گیری قوۀ تنفس ریه یا اندازه گرفتن گنجایش شش ها، دستگاهی که با آن حجم هوای شش ها اندازه گیری می شود، اسپیرومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آب سنج
تصویر آب سنج
آلتی برای اندازه گیری وزن مخصوص مایعات، هیدرومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تف سنج
تصویر تف سنج
پیرومتر، دستگاهی برای اندازه گیری درجۀ حرارت شدید، آذرسنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم سنج
تصویر غم سنج
غمگین، غم دیده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مَ)
تب بر. که تب قطع کند: داروی تب بند، داروی تب بر. رجوع به تب و دیگر ترکیبهای تب و تب برشود، دعانویس که دعای بریدن تب دهد
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ادب آموز:
ولیک ای ادب سنج بازار و کوی
بجای اناالحق اناالعبد گوی.
ملاطغری (در تعریف اهل میخانه).
لغت نامه دهخدا
(تُ سَ)
دهی از دهستان دیر است که در بخش خورموج شهرستان بوشهر واقع است و188تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ دُهْ شِ کَ)
مخفف صبرسنجنده. آنچه بردباری دیگری را آزماید. کسی که صبر دیگری را بسنجد:
امتحان صبرسنج کیست اسیر
تا سیه کرده ای دو ابرو را.
جلال اسیر
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسیار کرشمه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
که طرب سنجد. شادی آزما:
بمیخانه از شام تا صبحدم
طرب سنج احیا چو اهل حرم.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ)
تبی شدید که درجۀ حرارت بیمار به حد نهایی بالا رود. رجوع به تب شود
لغت نامه دهخدا
آن که غم را بسنجد. مبتلا به غم. غمکش. غمدیده. غمزده:
چو در بیداری و شادی بود رنج
چه باشد حال بیداران غم سنج.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
خاموش. ساکت. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
میزان الرطوبه. (لغات فرهنگستان). ابزاری که جهت سنجش مقدار رطوبت هوا به کار می رود. یک نمونه از این ابزار نم سنج موئی است. در ساختمان این نم سنج از خاصیت ازدیاد و نقصان طول رشته مو در برابر زیادی و کمی رطوبت هوا استفاده شده است. رطوبت سنج. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ بِ سَ)
نافض. تب لرزه. (بحر الجواهر). تبی که از بسیار لرزۀ آن تبدار نتواند خویشتن را از لرزه نگاه دارد. (قانون کتاب چهارم حمیات) (: سکیینج) نافض را که بپارسی تب سرد یا لرزه گویند زایل کند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
ایشان ز رشک، در تب سرد آنگهی مرا
کردند پوستین و نکردم عتابشان.
_ (l50k) _
خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 335).
رجوع به تب و حمی و دیگر ترکیب های این دو شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آبسنج
تصویر آبسنج
آبزن آبسنگ آبشنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسنج
تصویر بوسنج
پارسی تازی شده پوشنگ از شهرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبغنج
تصویر تبغنج
بسیار کرشمه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نم سنج
تصویر نم سنج
میزان الرطوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
خاموش، ساکت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم سنج
تصویر غم سنج
مبتلا به غم، غمدیده، غمزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرب سنج
تصویر طرب سنج
آن که طرب را سنجد و آزمایش کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبر سنج
تصویر صبر سنج
شکیب سنج آنکه شکیبایی دیگری را بیازماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پی سنج
تصویر پی سنج
عصب سنج، چکش گونه ای که طبیبان بر زانوی بیماران میزنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دم سنج
تصویر دم سنج
آلت جهت اندازه گیری قوه تنفس ریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب سنج
تصویر ادب سنج
ادب آموز معلم ادب، شاگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب سنج
تصویر آب سنج
وسیله ای جهت اندازه گیری وزن مایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لب سنگ
تصویر لب سنگ
((لَ. سَ))
ساکت، خاموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیب سنج
تصویر شیب سنج
اکلیمتر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شتاب سنج
تصویر شتاب سنج
آکسلراتومتر
فرهنگ واژه فارسی سره
سنگ زیرین آسیاب
فرهنگ گویش مازندرانی